درسی از تاریخ - تصاویر تشیع جنازه ی آیت الله منتظری

  برای دیدن  عکس ها به ادامه ی مطلب بروید ...

تصاویر مرتبط:

- میرحسین و کروبی

- مردم و مرجع

ادامه نوشته

ت مثل تمرین

قبل از تمرین : می گویند شب یلدا حدود 45 ثانیه از شب قبل و شب بعدش بیشتر است . گاهی هر ثانیه بیشتر قد می کشد ... 45 ثانیه با من باش .

برای هم قطاران یلدای سال گذشته : سهیل بیگدلی و محمد شعبانی

 

تمرین :

 

1

برف آمده بود ؛ برف!   ..........   ت مثل اول تو

 

2

انتهای جاده خورشید منتظرمان بود.   ............     ت عین خود تابلو

                                                

3

برای دوربین باطری به اندازه ی کافی گرفته بودیم.   ............   ت مثل تولید یک رویا

  

4

بچه ها یه دقیقه وایسید من برم دستشویی.   ...............     ت مثل اول تن

       

5

پراید بود.  ...............   ت مثل شاید تصادف

 

6

ناهار بخوریم؟   .............   ت مثل طعم با ت       

                                         

7

لب جاده    .................   ت مثل یک تصویر دور

 

8

باهاشون بحث نکن!   ...............   ت مثل اول تشویش

 

9

می خندیدیم!    ...............   ت مثل آخر مسافرت

 

10

تویوتا بود؟ من حواسم نبود!  ...............  ت مثل اول تونل

 

11

دستمال کاغذی رو لطف می کنی.   ................   ت عین تف

                                             

12

خفه شید.   ................   ت مثل آن همه توضیح                        

 

13

مقدمم!   ...............   ت مثل آخر حکایت

 

14

شب یلدا   .....................................................................................   ت مثل شروع یک تصنیف

       

15

میله  ..............   ت عین تفکر

 

16

دوستیم! رفیقیم! به خدا!  ...............   ت مثل آخر یه فرصت

 

17                                                         

بشمار : 7 قدم در 4 قدم  ...............   ت مثل تنبیه

 

18

پلاستیک رو بکش، سرد لعنتی!   ...............  ت مثل توهم تاریکی

 

19

اون بالا! خدایا!  ................  ت عین آخر طاقت

 

20

لاکردار موبایل آوردی چیکار؟!   .................   ت مثل یه بچه تُقص

 

21

شیشه و خماری   ..................  ت مثل یک تفاوت؟

 

22

سرد و سنگ و سخت   ...................   ت مثل یک تناسخ

 

23

نماز بخوانیم؟!  ....................  ت عین هر تولد

 

24

شب یلدا   ................................................................................................... ت مثل یک تم

 

25

آن بالا  ....................   ت مثل تق تق

 

26

پنجره ی کوچک   ....................   ت مثل تقاص

 

27

آقا سیگار داری؟   ...................   ت مثل ته کبریت

 

28

کجا می ریم؟  ....................   ت عین اول تقدیم

 

29

اثر انگشت؟!  ....................  ت مثل عمق تخیل

 

30

سلام ...   ...................  ت مثل تسلیت ، تبریک!

  

31

ما آقای قا... ؟!  ..................   ت مثل توهین

 

32

یکسال؟ بابام!   ...................   ت مثل ته خط!

 

33

چشم. موبایلم شارژ نداره لعنتی.  ...................  ت مثل تردید

 

35

مجرم و آبرو    .......................   ت مثل اول تجاوز

 

36

قانون و آبرو   ........................   ت مثل آخر فردیت

 

37

اسلام و آبرو  .......................    ت مثل یه توهین

 

38

اینجا ایران است. .....................  ت عین تفاله

 

39

الو .... سلام . خوبی؟ چطوری؟  .....................  ت مثل آخر حماقت

 

40

یه تار موت!  .....................     هِ … ت مثل آخر خریت!

 

42

خفه شو لعنتی حرومزاده، کثافت، نارفیق، همتون احمق و بیشعورید! عوضی ها!  .......  ت مثل ختم رفاقت     

 

43

سکوت...  .....................  ت مثل آخر خیانت

 

44

چند تصویر پراکنده از برف و خنده و عکس و ... بغض  ..................   ت مثل ترمیم صداقت

 

45

!!!   ...  ...  ...  ...  ...  ...      ت ... آه! کمی عین خود تن هایی

 

 

 

بعد از تمرین : من را در لابلای این سطور دفن کنید . دیگر تمام شد . آزاد ِ آزادم!

 

 

پ . ن 1 : اغلب داریم بازی می کنیم ؛ در نمایشنامه ای که هیچ نخوانده ایمش!

پ . ن 2 : تشکر ویژه از رضا صادقی و ترانه ی نقطه سر خط

پ . ن 3 : ببخشید اگر کمی تلخ بود ... می توانید کمی شکر بپاشید یا انگشت بر موم عسل بکشید .

پ . ن 4 : گاهی باید یک چیز را خیلی توضیح دهی تا مخاطبت بفهمد ؛ گاهی یک چیز را هر چقدر هم که توضیح دهی ، او نمی فهمد!

پ . ن 5 : خواستم پاره گریبان کنم از دست غمت / دستم از ضعف دریغا به گریبان نرسید ...

 

محرم : ماه سیاست

13838_200627773929_95040933929_2955355_4471878_n.jpg

دلشوره ی یک عصر زمستانی

دارد همه چیز به هم میریزد. قاصدکی مصر است پنجره ی اتاق را لیس بزند. باد تندی می آید. یکی از شاخه های درخت بید عجیب روی شاخه ی کناری می غلتد. زیر کتری را روشن کرده ام؛ خیره به آتش یاد آخرین سیگارم می افتم. یاد قولی که به مهری دادم تا دیگر سیگار نکشم. ابرها امروز تیره تر شده اند یا حداقل من اینجور حس می کنم. آخر من به ابرهای روزهای پیش کاری نداشتم. روزهای پیش مهری خانه بود و چیزی که مهم نبود ابر بود و باد و باران. اما الان همه چیز مهم است. این که باران ببارد یا نه؟ این که باران تند ببارد یا نه؟ این که باران با باد ببارد یا نه؟ چون مهری نیست. چون وقتی مهری نباشد هیچ چیز مهم نیست. خدایا چرا من این قدر بی تابم؟ انگار گوی قرمز رنگی در دلم این ور و آن ور می شود. نمی توانم یک جا بند شوم. از وقتی مهری رفته بارها این گل های قالی را شمرده ام. بر می گردم آشپزخانه. ظرف های نشسته مدام جلوی چشمانم رژه می روند. این گاز لعنتی هم انگار رمق ندارد. همیشه آب زودتر از امروز جوش می آمد! یا من این گونه فکر می کنم. آخر قبل از امروز مهم نبود آب کی جوش می آمد. چون مهری بود. مهری بود که همیشه می گفت : "رضا آب جوش اومده ها! " و من تازه می فهمم چقدر یک جمله ی روزمره می تواند مهم باشد؛ اگر راوی اش دیگر نباشد تا تکرارش کند. پنجره ی اتاق به هم می خورد. قاب عکس کنار راهرو کج شده. باد هر لحظه شدیدتر می شود.

مهری رفته است نانوایی. دم در همان طور که پاشنه ی کفش هایش را بر می چید گفت : " تا چایی رو دم کنی، اومدم. "

 

دارد همه چیز به هم می ریزد. ته دلم شور می زند. نکند مهری نیاید؟ آخ، چه احساس دلتنگی یی دارم. پس چرا نمی آید؟ چرا کسی در خانه را نمی زند؟ چرا آب جوش نمی آید؟ چرا این ابرها نمی بارند؟ چرا قاصدک شیشه را ول نمی کند؟ چرا من اینگونه ام؟ این ها نشانه ی چیست؟ مهری ... مهری ... کجایی تو؟ انگار سال هاست گمت کرده ام! چه قدر دوری تو! چرا نمی آیی؟ اگر تو نیایی من این سوال ِ " چه قدر دیر کردی؟ " را از که بپرسم؟! " اگر تو نیایی ... " چه جمله ی مزخرفی ست. چه فکر احمقانه ای ست. مگر یک نانوایی رفتن چه قدر می تواند طول بکشد؟ ای کاش خودم رفته بودم. ای کاش هوس نان داغِ تازه نکرده بودم. اصلن انگار امروز با بقیه ی روزها فرق دارد. شاید من اینگونه فکر می کنم! تقویم عصر سرد شش دی ماه را نشان می دهد. عصر یک روز سرد زمستانی. آسمان دارد گرگ و میش می شود.

 

سری به اتاق خوابمان می زنم. دست می کشم روی تخت. روی جای مهری. کمد لباس هایمان را باز می کنم. دست می کنم لای یکی از لباس هایش. می بندم. آسمان می غرد. دلم هری می ریزد پایین. می لرزم. پنجره هم می لرزد.

 

بالاخره آب جوش آمد. گردو و پنیر را می چینم روی میز. ساعت کندتر از همیشه می دود. چقدر دیر کردی مهری؟! چایی را دم می کنم. صدای باران می آید. فقط صدای باران می آید. می روم کنار پنجره. ها می کنم. دارد همه چیز به هم می ریزد. باد و باران دست به دامان هم شده اند. بخاری را زیادتر می کنم. راه می روم. از این اتاق به آن اتاق. از آشپزخانه تا پذیرایی. در حمام را می بندم. راه می روم. در اتاق خواب را هم می بندم. راه می روم. به سقف خیره می شوم. یادم نمی آید قبلن ترک سقف را دیده باشم. قاب عکس راهرو را صاف می کنم. راه می روم. می ایستم کنار در. شانه ام را می چسبانم به چهارچوب و دست هایم را فرو می کنم در جیب هایم. خیره به روی ساعت به صدای باران گوش می کنم. فقط صدای باران می آید.

 

***

صدای زنگ پرتم می کند روی اف اف.

 

***

به چشمانم که زل می زند، پرده ی اشکی تصویرش را مات می کند. مکث می کند. از تعجب چشمانش گردتر شده. آب گلویش را قورت می دهد؛

-          چیزی شده رضا؟

-          چرا این قدر دیر کردی مهری جان؟! مُردم از دلشوره!

-          برای چی آخه؟ همش نیم ساعت نشد عزیزم!

مهری راست می گوید. همه اش نیم ساعت نشد!

 

کاشان – دی ماه 87

جلد - اسپانسر!!!

1.JPG

دارد همه چیز به هم میریزد. قاصدکی مصر است پنجره ی اتاق را لیس بزند. باد تندی می آید. یکی از شاخه های درخت بید عجیب روی شاخه ی کناری می غلتد. زیر کتری را روشن کرده ام؛ خیره به آتش یاد آخرین سیگارم می افتم.

...

چه قدر دوری تو! چرا نمی آیی؟ اگر تو نیایی من این سوال ِ " چه قدر دیر کردی؟ " را از که بپرسم؟! " اگر تو نیایی ... " چه جمله ی مزخرفی ست. چه فکر احمقانه ای ست.

...

بالاخره آب جوش آمد. گردو و پنیر را می چینم روی میز. ساعت کندتر از همیشه می دود.

...

 

برای دانشجو و 16 آذر

1568.JPG

مشکلی از پشت عینک

 

1 – "دست کم این عینک را

 

       برایم پست کن

 

       وقتی که چشمهای تو را

 

       از من دزدیدند" .

                             مسعود بهروان

 

2 – ایام بدی را نمی گذرانم . پدرم چند شب پیش پرسید : " مشکلی که الان نداری تو زندگیت ؟ " سرم را بالا انداختم اما چیزی مغزم را قلقلک می داد که : " مشکل " چیست ؟

 

3 – تعدادی از دوستان از معرفی کتاب و موسیقی و ... که دو ماه پیش نوشتم استقبال کردند ؛ دلیل شد برای نوشتن این یکی.

 

4 – برای خواندن کتاب حتمن سراغ ابراهیم گلستان بروید . " آذر ، ماه آخر پاییز " شامل هفت داستان از این آخرین بازمانده ی نسل درخشان ادبیات و هنر ایران برای اولین بار در اسفند 1327 چاپ شد . چاپ جدید از نشر بازتاب نگار در 146 صفحه و 1700 تومان .

 

5 – برای شنیدن موسقی بی کلام بهترین پیشنهاد برای شب های پاییزیتان "نغمه های سکوت" از خانم "آندرا باور" است . در جلد این اثر که هرمس آن را منتشر کرده آمده : آندرا باور متولد 1343 در آلمان ، موسیقی را از 5 سالگی با ویلن شروع کرد . از 8 سالگی ساز اصلی خود ، ویلن سل را انتخاب و ... . برای شنیدن فضای شرقی و تاثیر پذیری باور از مولانا و آرامشی بی حد و حصر حتمن روی این کار حساب باز کنید .

 

6 – از فیلم های روی پرده "محاکمه در خیابان " را دیده ام که ای کاش نمی دیدم . به جز تیتراژ پایانی و چند پلان با بازی فروتن هیچ نکته ی قابل توجهی پیدا نمی کنید . حتا دیگر از دیالوگ های معروف کیمیایی هم خبری نیست . فکر می کنم زمان استراحت استاد(!) خیلی وقت است فرا رسیده ...

 

7 – این روزها سومین سالگرد حلقه ی باران سپری می شود . یک سال در سرویس دهنده ی میهن بلاگ و دو سال در بلاگفا . خوب یا بد ، کم یا زیاد دوستان عزیزی در مسیر گذران این وبگاه اثر گذاشتند که در حافظه ام باقی مانده اند و خواهند ماند . دوستانی که از زمان گروهی بودن تا زمان فردیت کنارم بودند و گاه می آمدند و گاه می رفتند . یادشان همیشه با من می ماند . تعدادی از آنها مثل پریا دربانی ، بهنام شریفی ، محمدجواد آقابیگی ، شهاب آبروشن ، سهیل و سامان بیگدلی ، عیسا برقعی و محمدحسین عباسی اکنون به وب نویسی ادامه می دهند و از بقیه خبری ندارم . فقط امیدوارم که روزی دوباره کنار هم جمع بشویم .

 

8 – برای خواندن یک مجله ی خانوادگی و سرگرمی خوب می توانید "زندگی ایده آل" و "ایراندخت" را بخوانید .

 

9 – برای گوش دادن به یک موسیقی با کلام ایرانی ، " 14 " تازه ترین اثر علی لهراسبی را گوش کنید . لهراسبی از وقتی با بهروز صفاریان کار می کند صدای بهتری را همراه با تنظیم های با کیفیت می توانید بشنوید . ایران گام کمپانی تولید کننده این اثر است . به تعداد ترانه ها و شیوه ی نام گذاری این آلبوم هم می توان توجه کرد . سه قطعه ی سزامه / چشامو بستم / کوه به تکرار چندباره می ارزند . راستی ، دانلود موقوف !

 

10 – " مادرا هر وقت بمیرن زوده ... " 

                                                  ایرج کریمی – باغ های کندلوس

 

11 – سایت "پرده شیشه ای" نوشته های مفیدی درباره ی سینما دارد .

 

12 – به یاد براندوی فقید ، تماشای دوباره ی " آخرین تانگو در پاریس " از برتولوچی می چسبد ...

 

13 – بارسلونا باز هم رئال را برد . آیا چیزی از این مهمتر وجود دارد ؟!

 

14 – بوی جنگ می آید !

 

15 -  " حالم بداست آقا شما سیگار دارید؟

           حسی شبیه مرگ شاید! دار دارید؟

 

           گفتی هوا خوبست اوضاع بدی نیست

-            خانم چرا در مرگ خود اصرار دارید؟

 

           یعنی چه که از من بعید است اتفاقا

           مثل شما کم مثل من بسیار دارید!

 

           چشمان هرز قهوه خانه بیقرار است

           یک زن نشسته، گوشه ی دیوار دارید؟

 

           مجبور باشی تشنه باشی گر بگیری

           احساس سرما در تنی تبدار دارید؟

 

           یک استکان رنگ و رو رفته شبی سرد

           یک تکه کاغذ،چای؟نه !خودکار دارید؟

 

           نه! من دلم می خواست قهوه بعد آغوش

           اما  شما  انگار  خیلی  کار  دارید " !

                                                                 زهرا رسول زاده

 

 

16 – 16 آذر ...

دوران

در جنبش دقایقی از تاریخ

که ما فرزندان قابیل

                        به هم آویختیم

در تماشای عصرهای پرشیب گاندی

      پک عمیق به دود

      میان سرگردانی های فردوسی

عبور کالسکه در بل دِ ژور  1

       و برگ و

                  برگ و

                          برگ :

پاییز اسارت

در بوم تقویم نگاره بود

و این چرخ دوار

هم چنان می چرخید و

                             می چرخید و

                                             می چرخید .

پیامبران

دو تا پس از دیگری

حکم به شریعت تاریخ دادند و

فیلسوفان

تبر بر علت تکرر

دور از مردم عصر سنگ

                      و نوسنگ

                      و درشت سنگ ؛

ما

به جسارت همین تاریخ

پرتاب شدیم و

               می چرخیم و

                             می چرخیم و

                                            می چرخیم .

گوش کن :

- صدای پاهایم

  از زوزه ی شک

  تا

  رکاب ترس

  بر سنگفرش های آرژانتین

  به یقینت

  بر شب کوبیده .

 

امیدوار باش

این مسیرها

هر شب

در این چرخ دوار

تکرار خواهیم شد!

تکرار خواهیم شد!

 

 

1 -  نام فیلمی از لوئیس بونوئل

 

فاصله

از من

به تو

به تف

به تفاله

یک چای داغ

در عصر ِِ سردِ عکسی از آذر

 

از من

به تو

به توجیه

به ترجیح

یک علامت سوال

در شبِ سردِ بغضی از آذر

 

از من

به تو

به تناسخ

به تبعید

یک طناب دار

در صبحِ زودِ روزی از آذر

 

بچه های عصر سیاست